نقش یک دوست خوب برای بچه ها باشیم
دیروز هوای تهران وحشتناک برفی بود و من به سرکارم نرفتم و پیش کسرا توی خونه موندم حدود ساعت ١٠ صبح بود که سروقتش رفتم و با ناز ونوازش از واب بیدارش کردم. همین که فهمید من توخونه پیشش موندم خیلی خوشحال شد و زود از رختخوابش جدا شد و نشست بعد از بوسیدن و سلام صبح بخیر گفتن ابراز شادی کرد و زود از جاش بلند شد. بعد از خوردن صبحونه به من گفت بیا تا باهم بازی کنیم منهم گفتم چی بازی گفت دوست باشیم مثلا من پارسام شما هم کسرا باش منهم قبول کردم . اول از همه احوالمو پرسید. و بعد تمام کارهایی را که کسرا در طول روز با مامان حاجی و بابا انجام داده بود را در قالب نقش پارسا بازی کرد و تکه کلام هایی که باباش در برخورد باکارهاشداشت را ه...
نویسنده :
مامان دریا
14:33